سلام
مقدمه
در این مجموعه نوشته سعی میکنیم از موانعی که در مسیر رشد دانشبنیانی ما وجود دارد صحبت کنیم. موانعی که اگر بقالی داشتیم یا دلال بودیم هرگز با آن روبرو نبودیم. طبیعتا این مجموعه نوشته با ته مایه طنز تلخ نوشته خواهد شد. باشد که این نوشتهها سبب رشد فرهنگ دانشبنیانی شود نه برچیده شدن ریشه ما…
اصل داستان
برای فعالیت در حوزه طراحی، ساخت و خدمات پهپادی به عنوان یکی از 20 موضوع برتر آینده، در ایران تا سال 98 هیچگونه مجوزی وجود نداشت. به طوری که هیچ شرکت یا شخصی نمیدانست برای فعالیت غیر نظامی در این حوزه چه کسی متولی و ساختار ساز است. این یعنی تمامی شرکتها فعالیت خود را با وصل بودن به یک بخش قدرتمند و با اتکا به آن انجام میدادند.
با گسترش فعالیتهای اقتصادی پهپادی، در زمینههای تصویربرداری، سمپاشی، نقشهبرداری و … و گسترش ژنتیکی آنها به دلیل جذابیت، سیستم حکمرانی ناگزیر به فراهم کردن ساختاری برای تنظیم روابط ذینفعان این حوزه شد.
بعد از پاسکاریهای متعدد بین سازمانها و نیروهای نظامی متعدد، سرانجام مسئولیت قانونگذاری و نظارت به بخش فوق سبک سازمان هواپیمایی کشوری واگذار شد. بخشی که هیچ اطلاعاتی از اتمسفر پهپادی کشور نداشت. علاوه بر این ظرفیت کارکنان این بخش نیز متناسب با نیاز تجمیع شده بخش خصوصی نبود.
شرکت آوا از ماه آبان سال 98 اقدامات در راستای گرفتن مجوز از این سازمان شروع کرد. اولین مشکل اینکه مسئولین مربوطه را صرفا با تلفن و بعد از شنیدن هزار “نیستند” و “جلسه هستند” میتوانستی پیدا کنی و بعد از آن هم صرفا به گفتن گام بعدی از هزارتوی دریافت مجوز اکتفا میکردند. یعنی تو از ابتدا نمیدانستی گامهای این مسیر چیست که بتوانی موازی کارهایت را جلو ببری. باورت میشود که در این قرن هنوز اطلاعرسانی یک روند در سایت یا فضای مجازی منتشر نشده و فرد مبناست؟